خلاصه ای از کتاب طرز فکر اثر کارول دوک- استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد
در این مقاله با خلاصه کتاب طرز فکر میخواهیم به شما بگوییم؛
-
چرا موفقیت ما تنها بسته به قابلیت ها و استعدادهایمان نیست؟
-
چرا ستایش هوش و توانایی افراد نه تنها آنها را به سوی موفقیت سوق میدهد بلکه میتواند مانع پیشرفت آنها نیز باشد؟
همانطور که میدانید نحوهی نگرش ما به توانمندی ها و استعدادهایمان بسیار حائز اهمیت است. با داشتن طرز فکر صحیح ضمن اینکه میتوانیم در مسیر موفقیت و دستیابی به اهداف شخصی و حرفه ایمان گام برداریم، میتوانیم به کودکان و کارمندان نیز کمک کنیم تا موفق شوند.
و در ادامه با پایان این مقاله به این سوالات پاسخ میدهیم که ؛
-
آیا میتوان طرز فکر خود را تغییر داد؟
-
طرز فکر ما چه تأثیری بر رفتارمان دارد؟
-
طرز فکر افراد مختلف با هم چه تفاوتی دارد؟
طرز فکر چیست و تاثیرات آن بر جنبههای مختلف زندگی چگونه است؟
مهارتهای فکری انسان از طریق تلاش قابل تقویت و پرورش است.آموزش و تمرین موجب بهبود و افزایش سطح عملکرد طرز فکرمان می شود. دیدگاه ما نسبت به خودمان، کاملاً تاثیرگذار بر عملکرد، نتایج، سطح پیشرفت ، اهداف و آرمانهای زندگی و بیزینس ما دارد. اگر دیدگاه ما مبتنی بر این باشد که مهارت های فکری مان قابل پرورش و ارتقاء است پس انتظار تغییر و تحول در خودمان را خواهیم دید و بلعکس.
اتفاقات بد در زندگی ما ،در زمانی که ما طرز فکر مثبت به رویدادها داریم منجر به آن خواهد شد که ما بیشتر تلاش و کوشش کنیم و نقاط ضعف خود را تقویت کنیم. این نوع طرز فکر در واقع طرز فکر رشد گونه است و باعث خواهد شد تا مهارت های فکری ما تقویت گردیده و نسبت به چالش های آینده بهتر و موثرتر واکنش دهیم.
از نظر کارول دوک طرز فکر به دو دسته
-
طرز فکر رشد (growth mindset)
-
طرز فکر ثابت (fixed mindset)
افرادی که طرز فکر ثابت دارند، به تلاش و کوشش و اثر آن بر تقویت مهارتهای فکری عقیده و اعتقادی ندارند. مطالعات نشان میدهد که عموماً مردم در برآورد تواناییهای خود اشتباه میکنند. این آمار عموماً برای دستهای از افرادی است که طرز فکر ثابت دارند و در مقابل افرادی که طرز فکر رشد دارند و بر توانایی های خود ایمان دارند اگر چه ندانند که میتوانند مثل افراد بزرگی نظیر انیشتین و… بشوند.
افراد دارای طرز فکر رشد، از شکستهای خود پلی بر موفقیت های خود میسازند. در طرز فکر رشد به بهبود پیشرفت اهداف اهمیت میدهیم،در مقابل در طرز فکر ثابت از قضاوت ها و اشتباهات ترس داریم.
ما انسان ها بر یکی از این دو نوع توانایی اعتقاد داریم:
الف) توانایی ثابت که باید اثبات شوند.
ب) توانایی قابل تغییر،که قابل رشد هستند.
در نوع اول، تواناییهای ما ثابت است و استعداد ها، مشخص و معین هست و امکان پرورش و تقویت نیست. در مقابل در نوع دوم، ما معتقدیم که توانایی های ما قابل رشد هستند. از نظر افراد نوع دوم، موفقیت به معنی، رشد و یادگیری در زندگی است نه چیز دیگر. در واقع آنها معتقدند که هوش قابل دستیابی و ارتقاء است.
چند تن از فلاسفه مدرن ادعا میکنند که هوش هر فرد مقدار ثابتی است، مقدار ثابتی است، مقداری که نمیتواند افزایش یابد. باید به این بدبینی وحشیانه اعتراض کرده و واکنش نشان دهیم. ما با تمرین، آموزش و مهمتر از همه، روش درست، موفق به افزایش توجه، حافظه و قضاوتمان میشویم و به معنای واقعی کلمه به فرد باهوشتری نسبت به قبل تبدیل میشویم.
اگر همانند افراد دارای طرز فکر رشد، باور داشته باشید که میتوانید خودتان را ارتقا دهید، آنگاه پذیرای اطلاعات دقیقی در مورد تواناییهای فعلیتان خواهید بود، حتی اگر نامطلوب باشد.
تفاوت این دو طرز فکر
برخلاف برداشتن احتمالی اولیه، همین تفاوت به ظاهر کوچک و ساده در طرز فکر میتواند تاثیرات عمیق و بزرگی در زندگی ما داشته باشد.
در جهان طرز فکر ثابت، تلاش چیز بدی است. تلاش، همانند شکست، بدین معناست که باهوش یا بااستعداد نیستید. اگر باهوش بودید، لازم نبود تلاش کنید. در چهان دیگر، تلاش، آن چیزی است که باعث میشود باهوش یا بااستعداد شوید.
بنجامین باربر: من جهان را ضعیف یا قوی یا موفقیتها و شکستها تقسیم نمیکنم… جهان را به یادگیرندگان و غیریادگیرندگان تقسیم میکنم.
هرکسی با میل شدید به یادگیری متولد میشود. نوزادان روزانه مهارتهای خود را گسترش میدهند. نه تنها مهارتهای عادی، بلکه سختترین کارهای طول عمرشان را، مانند راه رفتن و صحبت کردن را یاد میگیرند. آنها هرگز تصور نمیکنند. که این کارها بیش از حد سخت است یا ارزش تلاش کردن ندارد. نوزادان نگران اشتباه کردن یا تحقیر شدن نیستند.
افراد با طرز فکر ثابت چه زمانی احساس موفق بودن میکنند؟
زمانی که همه چیز با خیال راحت در چنگ آنها باشد.. اگر چیزی بیش از حد چالشبرانگیز باشد و آنها احساس باهوش یا بااستعداد بودن نکنند، علاقهشان را از دست میدهند.
در طرز فکر ثابت، شکست از عمل شکست خوردن (من شکست خوردم) به لایه هویت (من شکست خوردهام) منتقل میشود.
حتی در طرز فکر رشد هم شکست میتواند تجربه دردناکی باشد، اما شما را تعریف نمیکند. این مسئلهای است که باید با آن روبرو شد، برخورد کرد و از آن یاد گرفت.
کسانی که طرز فکر رشد داشتند، پس از نمره بد در یک آزمون، گفتند که برای آزمون بعدی بیشتر تلاش میکنند، اما کسانی که طرز فکر ثابت داشتند، گفتند که برای آزمون بعدی کمتر مطالعه میکنند. اگر توانایی این کار را ندارید، برای چه زمان خود را تلف کنید؟ و گفتند که به طور جدی به تقلب کردن فکر میکنند. آنها فکر میکردند اگر توانایی ندارند، فقط باید به دنبال راه دیگری باشند.
علاوه بر این، به جای تلاش برای یادگیری و جبران شکست، افرادی که طرز فکر ثابت دارند، ممکن است صرفاً برای بازیابی عزت نفسشان، تلاش کنند. برای مثال ممکن است به دنبال افرادی باشند که حتی بدتر از آنها هستند. یکی دیگر از شیوههای افراد با طرز فکر ثابت برای بازیابی عزت نفسشان این است که شکست را به گردن دیگری بیندازند یا بهانه بیاورند.
برای آدمهای با طرز فکر ثابت، تلاش زیاد، ریسک بزرگی است. تلاش کردن و موفق نشدن میتواند منجر به تحقیر شدن شود. اگر سخت کار نکنید و برنده نشوید، بهانهای دارید. هیچ چیز سختتر از گفتن این نیست که «من با همه وجود تلاش کردم ولی به اندازه کافی خوب نبودم.»
مردم میتوانند در زمینههای مختلف، طرز فکر مختلف داشته باشند. در یکی طرز فکر ثابت و در دیگری رشد. در طرز فکر ثابت، همه چیز به نتیجه گرفتن خلاصه میشود. اگر شکست بخورید یا بهترین نباشید، همه چیز هدر رفته است. طرز فکر رشد به مردم اجازه میدهد تا برای آنچه انجام میدهند، صرف نظر نتیجه آن، ارزش قائل شوند. اعتماد به نفس افراد با طرز فکر ثابت، شکنندهتر است، زیر موانع و حتی تلاش میتواند آن را نضعیف کند.
باید طرز فکرتان را رشد دهید: آیا چیزی وجود دارد که همواره میخواستید انجام دهید، اما ترسیدهاید که در آن خوب نباشید؟
بعداز خواندن این مقاله برای انجام دادن آن برنامهریزی کنید.